کد خبر : 13496
تاریخ انتشار : شنبه 15 اردیبهشت 1403 - 15:26

با تعطیلی و تخلیه مجموعه تفریحی واقامتی باغ معین:؛

سلماز ترابی ؛ مدیر مسئول و صاحب امتیاز پایگاه خبری - تحلیلی رویدادهای خوزستان ( هوژ خبر ) ؛

خطر بیکاری ۸۰ نفر را تهدید می کند

خطر بیکاری ۸۰ نفر را تهدید می کند
در شرایطی دانشگاه چمران با گرفتن حکم قضایی اصرار به تخلیه آن دارد که با تعطیلی آن در عمل ۸۰ نفر پرسنل آن که از اقشار محروم و ضعیف جامعه هستند بیکار و به صف طویل بیکاران جامعه اضافه می شوند.؛

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی رویدادهای خوزستان ؛ هوژ خبر از اهواز ، در شرایطی که بیکاری یکی مهم ترین معضلات جامعه است و مسئولان جامعه همه تلاش خود را برای ایجاد شغل آن هم در شرایط سخت اقتصادی و تحریم های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و اروپا به کار بسته اند اما با این حال این روزها قرار است براساس حکم قضایی مجتمع فرهنگی اقامتی تفریحی باغ معین تخلیه شود و با اجرای این حکم احتمال بیکاری ۸۰ نفر از کارکنان و کارگران این مجموعه وجود دارد‌ .

آن هم کارگرانی که بخش مهمی از آنها از اقشار کم درآمد، ضعیف و آسیب پذیر جامعه هستند که اشتغال در مجموعه باغ معین تنها منبع کسب درآمد آنهاست و اگر این اتفاق رخ دهد خانواده های زیادی تنها منبع درآمد خود را از دست می دهند آن هم در این شرایط سخت اقتصادی و گرانی روز افزون و سرسام آور و هزینه های کمرشکن اقتصادی و معیشتی. این مجموعه در ایام کرونا به مدت ۳۰ ماه تعطیل بود و در عمل امکان استفاده از آن به دلیل احتمال انتشار ویروس منحوس کرونا به دلیل ممنوعیت تردد افراد در بین شهرها وجود نداشت .

مجموعه های تفریحی و اقامتی مثل هتل ها، مسافرخانه ها و رستوران ها جز اولین مکان هایی بودند که زیر ضربات سهمگین کرونا خیلی زود تعطیل شدند و کسب و کارهای آنها لطمه دید .

وقتی ممنوعیت مسافرت و تردد بین شهرها تصویب شد در عمل بسیاری از هتل ها خالی ماندند و این مسئله موجب ضرر و زبان فراوان اقتصادی به هتل داران و صاحبان مجتمع های اقامتی و تفریحی شد و آنها مجبور به تعطیلی دراز مدت در اثر احتمال انتشار ویروس منحوس کرونا شدند .

این اتفاق شوم و تلخ پیشانی نوشت مجموعه باغ معین شد و کرونا مثل آوار روی سر باغ معین خراب شد. به ناچار این مجموعه به مدت ۳۰ ماه تعطیل شد و بسیاری از کارکناش به ناچار خانه نشین شدند و چشم انتظار بازگشایی تنها منبع درآمد خود شدند اما این چشم انتظاری ۳۰ ماه طول کشید. تاکنون دانشگاه چمران طی یک هفته گذشته دو بار برای اجرای حکم تخلیه باغ معین اقدام کرده اما هر بار با پادرمیانی مهلتی برای تخلیه گرفته شده است. اما آنچه اکنون اهمیت اساسی دارد این است که سرنوشت و فرجام ۸۰ نفر پرسنل باغ معین چه می شود؟ کسانی که بیشتر آنها از بانوان جامعه و سرپرست خانوار و نان آور خانه هستند و همه زندگی آنها به همین آب باریکه ای وابسته است که از طریق کار کردن در باغ معین در می آورند .

در شرایطی که بخش دولتی هیچگاه سابقه و تجربه موفقی در ایجاد اشتغال به واسطه نبود رقابت و بهره وری نداشته و اعتبارات دولتی در حال حاضر نیز پاسخگوی خیل عظیم متقاضیان نبوده و نیست .

بخش خصوصی با کمترین هزینه و بالاترین میزان بهره وری و کیفیت اشتغال زایی کرده و باری از دوش دولت برداشته است. علاوه بر آن در شرایطی که به دلیل مشکلات زیاد اقتصادی کمتر کسی حاضر است سرپناهی به کسی بدهد بهره بردار مجموعه باغ معین در اقدامی انسان دوستانه و خداپسندانه و خیرخواهانه چند خانواده بی سرپناه را در این مجموعه مشغول به کار کرده و علاوه بر اسکان رایگان و پرداخت حقوق به آنها، آموزش های مهارتی را نیز به آنها آموخته است. مسئله مهم در اینجا آن است که یکی از این خانواده ها مادر و پسری هستند که تا همین چند وقت پیش در پارک شهید صباغان آواره بودند و سرپناهی نداشتند و بهره بردار باغ معین در اقدامی تحسین انگیز و بدون رسانه ای کردن و یا نمایش بازی کردن به این خانواده دو نفره سرپناه می دهد و علاوه بر آن پسر ۱۱ ساله را که ترک تحصیل کرده با هزینه شخصی به مدرسه می فرستد و امکان تحصیل را برای او فراهم می کند. و در کنار همه اینها همه امکانات مورد نیاز این نوجوان را به صورت رایگان برای او فراهم می کند .

آن هم نوجوانی که سایه پدر را حس نکرده است و مدیر مجموعه باغ معین در حقیقت وظایف زمین مانده پدر او را انجام داده است. هر چند مجموعه فرهنگی و هنری اقامتی باغ معین اهواز به لحاظ حقوقی و قانونی متعلق به دانشگاه چمران است و پس گرفتن ملک آن حق قانونی دانشگاه چمران است اما آیا با این مار سرپناه این مادر و پسر از دست نمی رود؟ آیا با این کار خطر ترک تحصیل این نوجوان را تهدید نمی کند؟ آیا بی سرپناه شدن یک زن در خیابان های شهر باعث ایجاد آسیب های اجتماعی نمی شود؟

آیا بی سرپناه شدن این خانواده دو نفره که هیچ امیدی به جز کار و اقامت در این مجموعه ندارند باعث نمی شود تا معضلی به معضلات جامعه اضافه شود؟ آیا رییس دانشگاه چمران اهواز به تبعات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ناشی از تخلیه مجموعه تفریحی باغ معین فکر کرده است؟ آیا بهتر نیست با همفکری و تعیین شرایطی قراداد با

بهره بردار فعلی باغ معین را تمدید کند؟ هرچند اجرای حکم تخلیه حق قانونی دانشگاه چمران است اما عدالت و انسانیت چه می شود؟ علت اصرار رییس دانشگاه چمران اهواز بر اجرای حکم تخلیه و عدم توافق دوباره با بهره بردار فعلی باغ معین چیست؟

ماهان همان نوجوان قصه پر غصه ماست که از دو سال پیش به لطف حس انسان دوستی و انسانیت مدیر مجموعه فرهنگی هنری تفریحی باغ معین اهواز پس از دو سال آوارگی و زندگی در پارک به همراه مادرش اکنون دو سال است که سرپناهی دارد و به مدرسه می رود. ماهان که به دلیل مشکلات خانوادگی و طلاق مادرش طعم تلخ آوارگی و ترک تحصیل را با گوشت و پوست و خون خود حس کرده بعد از طلاق مادرش از پدرش به دلیل مشکلات فراوان پدر به همراه مادر راهی اهواز می شوند اما به ناچار ساکن پارک شهید صباغان اهواز می شوند و دو سال تمام زیر بار نگاه های سنگین عابران پیاده و مردم با سخت و مشقت تمام زندگی می کنند. آسمان می شود سقف و سرپناه آنها و زمین تخت شان. تا این که یک اتفاق باعث می شود تا مدیر انسان دوست باغ معین اهواز بدون هیچ چشم داشتی با ماهان و داستان زندگی پر رنج او و مادرش و سرنوشت غم انگیز آنها آشنا شود و همین باعث می شود تا حس انسان دوستی مدیر مجموعه فرهنگی هنری تفریحی باغ معین به درد آید و بلافاصله به آنها اسکان دهد و ماهان را به مدرسه برگرداند و شرایط تحصیل را برای او فراهم کند. ماهان در گفتگو با خبرنگار هوژ خبر قصه زندگی خود را این گونه تعریف می کند: من و مادرم بعد از جدایی او از پدرم به دلیل مشکلات خانوادگی به اهواز آمدیم اما چون پول نداشتیم کسی حاضر نبود به ما جایی برای زندگی بدهد و به ناچار در پارک صباغان به مدت دو سال زندگی کردیم و آواره شدیم‌. این دو سال مثل کابوس برای من و مادرم گذشت و هر وقت به آن روزها فکر می کنم مو بر بدنم سیخ می شود. روزهای بسیار بدی را سپری کردیم و برای سیر کردن شکم خودم و مادرم واقعا نمی دانستم چکار کنم. من زندگی سختی را تجربه کردم و به همین خاطر چون پدر بالای سرم نبود ترک تحصیل کردم در حالی که دوست داشتم مثل بقیه بچه ها درس بخوانم و به مدرسه بروم و خوب زندگی کنم. همیشه حسرت داشتن یک زندگی معمولی و سرپناه را می خوردم. تا این که به صورت اتفاقی با آقای حسین پور آشنا شدم. و وقتی داستان زندگی خودم و مادرم را برای او تعریف کردم چشمان خیس او را دیدم که برای ما اشک می ریخت. اول باورم نمی شد اما وقتی بیشتر با ایشان آشنا شدم و رفتار او را با کارمندانش دیدم متوجه شدم که او یک انسان واقعی است. برای اولین با فکر کردم من پدر دارم. هنوز هم که هنوز است فکر می‌کنم خواب هستم. این معجزه و خواست خداوند بود که ما اینجا باشیم. آقای حسین پور به ما همه چیز داد آن هم بدون هیچ چشمداشتی. برای من لپ تاپ و موبایل خرید. کیف و کفش و کتاب و نوشت افزار برای ادامه تحصیل تهیه کرد. من را به مدرسه برد و من دوباره به مدرسه برگشتم. همه اینها را مدیون او هستم. او یک انسان واقعی است.

ماهان از زمانی که فهمیده است که قرار است باغ معین تخلیه و تعطیل شود ناراحت و نگران است و دوباره کابوس روزهای تلخ آوارگی به سراغش آمده است.

او می گوید: چرا می خواهند اینجا را تخلیه کنند؟ اگر اینجا را تعطیل کنند سرنوشت من و مادرم چه می‌شود؟ آیا من و مادرم باید دوباره آواره خیابان ها شویم؟ اگر این اتفاق بیفتد ما چکار باید بکنیم و کجا باید زندگی کنیم؟

مادرم از روزی که فهمیده می خواهند اینجا را تعطیل کنند به شدت نگران است و خواب و خوراک ندارد. هر روز در باغ معین راه می رود و با خود حرف می زند.

ما دوست نداریم از اینجا برویم چون با کارکردن در اینجا است که زندگی ما می چرخد و اگر این‌جا را از ما بگیرند دوباره آواره می شویم.

شنیدن قصه زندگی ماهان و مادرش مو را بر تن هر آدمی سیخ می کند. انگار برق ۲۲۰ ولت تو را گرفته باشد. پیش خودم فکر می کنم اگر این اتفاق بیفتد چه سرانجام تلخ و شومی در انتظار ماهان و از همه مهم تر مادرش است؟ آیا رییس دانشگاه چمران به این اتفاقات فکر کرده است؟ آیا وجدانش قبول می کند ماهان و مادرش دوباره آواره خیابان ها شوند؟ آیا نمی داند که آوارگی و بی سرپناهی یک زن چه تبعات اجتماعی تلخ و شومی دارد؟ آیا شب می تواند با خیال آسوده و فراغ بال سر روی بالین بگذارد و بخوابد؟ آیا وجدانش معذب نمی شود؟

اشک های ماهان گونه هایش را در می نوردد و از گوشه چشمش راهی زمین می شود. با دستش اشک هایش را پاک می کند. دستمال به او تعارف می کنم. به چشمانش زل می زنم. چشمانی که وقتی به باغ معین رسیدند از برق شادی می درخشیدند اما اکنون از آن برق شادی خیره کننده و چشم های درخشان خبری نیست و آن چشم ها سویی ندارد. حتی نمی توانم یک لحظه خودم را جای ماهان و مادرش بگذارم و درک کنم چه بر سر آنها گذشته است. چون توانش را ندارم. پیش خودم فکر می کنم چه عاقبتی در انتظار ماهان و مادرش است؟ آیا آنها دوباره بس سرپناه می شوند؟ آیا دوباره روزهای تلخ آوارگی را تجربه می کنند ؟ یا این که آقای آخوند علی از خر شیطان پایین می آید و دلش به رحم می آید؟ هر چه هست این کشاکش بازنده ای به جز ماهان و مادرش ندارد .

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.